خدایا
☺
ﮊﺍﭘﻨﯿﻪ یه ﺍﯾﺮانی ﺭﻭ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ?
ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﻣﯿﮕﻪ: ﺟﯿﻨﮓ ﺟﻮﻧﮓ ?
ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻪ میپرسه ﭼﯽ ﮔﻔﺖ؟ ?
ﮊﺍﭘﻨﯿﻪ میگه ﮔﻔﺖ: ﻫﻮﺍ ﺧﻮﺑﻪ… ﻋﺸﻖ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ
ﺩﯾﺪﻥ یار ﺁﺭﺯﻭﺳﺖ… ﺩﻟﻢ ﺍﻭﻧﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ
ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻪ میگه وااا ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻭ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ؟ ?
بعد ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻪ ، ﮊﺍﭘﻨﯿﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺷﺠﺮﯾﺎﻥ
ﺷﺠﺮﯾﺎﻥ ﻣﯿﮕﻪ: ﻫﺎﻫﺎﻫﺎﻫﺎﻫﺎﻫﺎﯾﯿﯽﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼهاهاهایییییییی های های های های ﻫﯿﯿﯿﯽ ﻫﯿﯿﯿﯿﯽﻫﻮﻫﺎﻫﺎﻫﺎﻫﺎ ﻫﺎﻻﯼ ﻫﻮﺍ ﻫﺎﻫﺎﻫﺎﻫﺎﻩ ﺣﯽ ﺣﻪ ﺣﻪ ﺣﺤﺤﺤﺤﺤﺤﻪ ﻫﺎﯼ ﻫﯽ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ
ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼﯾﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯽ ﺩﻝ !!!!!!!!! ☺
ﮊﺍﭘﻨﯿﻪ میگه ﭼﯽ ﮔﻔﺖ؟ ?
ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻪ میگه ﻫﻨﻮﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﻪ
اللهم صل علی محمد وآل محمد
تبریز95
دعای امام زمان(عج)
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم صل علی محمد وآل محمد
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
:)
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم صل علی محمد وآل محمد
اللهم صل علی محمد وآل محمد
اللهم صل علی محمد وآل محمد
مراسم غدیر29 مرداد
دعا
خدای من
خدای من “بهشتی” دارد، نزدیک، زیبا، بزرگ و به گمانم"دوزخی” دارد، کوچک، بعید و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را گاهی به بهانه یک دعا…
My God has a heaven near, gorgeous and huge And I guess he has a hell small and far away, He is seeking any reason to forgive us Sometimes just for the sake of a prayer..
شام آخر
داوینچی موقع کشیدن تابلو “شام آخر” دچار مشکل بزرگی شد: می بایست “نیکی” را به شکل عیسی” و “بدی” را به شکل “یهودا” یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد.کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند
روزی دریک مراسم هم سرایی, تصویر کامل مسیح را در چهرة یکی از جوانان هم سرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز بری یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود…
کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: “من این تابلو را قبلاً دیده ام!” داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه هم سرایی آواز می خواندم, زندگی پراز رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهرة عیسی بشوم!
*می توان گفت نیکی و بدی یک چهره دارند؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام كى و كجا سر راه انسان قرار بگیرند…