صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
:(
مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی ره : اگر درس بخوانی و #استاد_اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیةالله هم بشوی نَفْس تو هم ، آیةالله میشود ، آن وقت بیچاره میشوی !
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
:
دل و دين و عقل و هوشم همه را بر آب دادي
ز کدام باده ساقي بمن خراب دادي
چه دل و چه دين و ايمان همه گشت رخنه رخنه
مژه هاي شوخ خود را چه بغمزه آب دادي
دل عالمي ز جا شد چه نقاب برگشودي
دو جهان بهم برآمد چه بزلف تاب دادي
در خرمي گشودي چه جمال خود نمودي
ره درد و غم ببستي چه شراب ناب دادي
ز دو چشم نيم مستت مي ناب عاشقان را
ز لب و جوي جبينت شکر و گلاب دادي
همه کس نصيب خود را برد از زکوة حسنت
بمن فقير و مسکين غم بي حساب دادي
همه سر خوش از وصالت من حسرت و خيالت
همه را شراب دادي و مرا سراب دادي
ز لب شکر فروشت دل (فيض) خواست کامي
نه اجابتي نمودي نه مرا جواب دادي
ملامحسن فیض کاشانی