قایق
15 شهریور 1398 توسط N
قایقی ساخته ام…
جنسش از راز و نیاز
بادبانش از صبر،
دکلش از ایمان
در شبی مهتابی…
سفری دور و دراز،
می کنم از لب دریا آغاز،
دل به امواج بلا خواهم داد…
اگرم ساز مخالف زند و باد به همراهی طوفان خواهد،
که مرا منصرف از راه کند،
راه بیراهه کند،
باکی نیست…
من به همراه دعایی دارم،
و به دل قطب نمایی دارم،
و اگر در طی راه،
به عنادی شکند زورق امید مرا گردابی…
باز اندوهی نیست،
بازوانی دارم،
میزنم آب و شنا می کنم و میدانم
که « خدایی » دارم…?