:(
24 فروردین 1402 توسط N
مثل آن شیشه که در همهمه باد شکست
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست
با شب غرق غم و تیره و تارم چه کنم
با دلی تنگ که از داغ تو دارم چه کنم
بیقرارم چه کنم…
غصه رفتن تو داده بر باد مرا
باورم نیست چنین برده ای از یاد مرا
تا دلی هست بیا رفتم از دست بیا
بغض تو راه نفس های مرا بست بیا
به هوای دل بیچاره که تنگ است بیا
آه جز آینه ای کهنه مرا همدم نیست
پیش چشمان خودت اشک بریزی کم نیست
آه برگرد اگر آه مرا میشنوی
گوش کن ناله جانکاه مرا میشنوی
غصه رفتن تو داده بر باد مرا
باورم نیست چنین برده ای از یاد مرا
تا دلی هست بیا رفتم از دست بیا
بغض تو راه نفس های مرا بست بیا
به هوای دل بیچاره که تنگ است بیا