دعای امام جواد علیه السلام برای گشایش در کارها و رفع اندوه و گرفتاری
علی بن مهزیار از اصحاب امام جواد علیه السلام می گوید شخصی به نام محمد بن حمزه غنوی که در زندان بود، به من نامه نوشت و تقاضا کرد تا نامه ای به محضر امام جواد بنویسم و از ایشان درخواست کنم تا دعایی را که موجب گشایش در کارها و رفع گرفتاری ها باشد، معرفی فرماید.علی بن مهزیار ادامه می دهد من درخواست محمد بن حمزه را اجابت کردم و به امام نامه نوشتم. حضرت در پاسخ من نوشت: در باره دعایی که محمد بن حمزه درخواست کرده است تا بدان گشایش درکارهایش ایجاد شود، به او بگو که به خواندن این دعا مواظبت داشته باشد و مکرر (به خصوص بعد از نمازها) آن را بخواند:
یَا مَنْ یَکفِی مِنْ کلِّ شَیْ ءٍ وَ لَا یَکفِی مِنْهُ شَیْ ءٌ اکفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِمَّا أَنَا فِیهِ بحق محمدٍ و آل محمد صلواتک علیه و علیهم اجمعین؛ای خدایی که از هر چیزی بی نیازی و همه به تو نیازمندند، در مورد آنچه مرا غمگین و نگران کرده است، یاری ام فرما،به حق محمد(ص) و آل محمد که درود الهی بر آنان باد.
علی بن مهزیار می افزاید: من دعا را به محمد بن حمزه آموختم و او بعد از مدت اندکی از زندان بیرون آمد
(کلینی، 1407، ج2، ص560).
این شب تیرة ما را سحری نیست که نیست
همرهم جز دل خون چشم تری نیست که نیست
از قضا تیر جفا خست مرا بال و پرم
بی پر و بال امید سفری نیست که نیست
بارالها، چه شد این قوم که در صوم و صلاة
دگر از ناله جانسوز اثری نیست که نیست
چرا به جان عاشقان، عشقی شرر نمی زند؟
چه شد که این شب سیه دم از سحر نمی زند؟
از این بهار بی نشاط شور بهار رفته است
دهقان ز جور این خزان دست بسر نمی زند
مردمِ رند این زمان شکوه ز کس نمی کنند
اهل هنر ز بی کسی دم از هنر نمی زند
امّا من
من سائل و گدای در این خانه ام هنوز
چون طایری اسیر بر آن دانه ام هنوز
گر عمر من رسد به هزاران در این دیار
با کوه و دشت و دامنه بیگانه ام هنوز
بیهوده گفته اند فراموشی از نِگار
من عاشقم به چهره جانانه ام هنوز