آسمان آبی

اللهم عجل لولیک الفرج
  • خانه 
  • ورود 

شیر بی دم و بی یال مولوی

14 اسفند 1402 توسط N
شیر بی دم و بی یال مولوی

این حِکایَت بِشْنو از صاحِبْ بَیان
در طَریق و عادتِ قَزوینیان


بر تَن و دست و کَتِف‌ها بی‌گَزَند
از سَرِ سوزن کَبودی‌ها زَنَند


سویِ دَلّاکی بِشُد قزوینی‌یی
که کَبودم زَن، بِکُن شیرینی‌یی


گفت چه صورت زَنَم ای پَهْلَوان
گفت بَر زَن صورتِ شیرِ ژیان


طالِعَم شیر است، نَقْشِ شیر زَن
جَهْد کُن، رَنگِ کَبودی سیر زَن


گفت بر چه موضِع‌اَت صورت زَنَم؟
گفت بر شانه‌گَهَم زن آن رَقَم


چون که او سوزن فُرو بُردن گرفت
دَردِ آن در شانه‌گَهْ مَسْکَن گرفت

پَهْلَوان در ناله آمد کِی سَنی
مَر مرا کُشتی، چه صورت می‌زَنی؟


گفت آخِر شیر فَرمودی مرا
گفت از چه عُضو کردی اِبْتِدا؟


گفت از دُمگاهْ آغازیده‌ام
گفت دُم بُگْذار ای دو دیده‌ام


از دُم و دُمگاهِ شیرم دَم گرفت
دُمگَهِ او دَمگَهَم مُحکَم گرفت


شیرِ بی‌دُم باش گو، ای شیرساز
که دِلَم سُستی گرفت از زَخمِ گاز


جانِب دیگر گرفت آن شَخصْ زَخْم
بی‌مُحابا و مُواساییّ و رَحْم


بانگ کرد او کین چه اندام است ازو؟
گفت این گوش است ای مَردِ نِکو


گفت تا گوشش نباشد ای حَکیم
گوش را بُگْذار و کوتَهْ کُن گِلیم


جانِبِ دیگر خَلِش آغاز کرد
بازْ قزوینی فَغان را ساز کرد


کین سِوُم جانِب چه اندام است نیز؟
گفت این است اِشْکَمِ شیر ای عزیز


گفت تا اِشْکَم نباشد شیر را
گشت اَفْزون دَرد، کَم زن زَخْم ها


خیره شُد دَلّاک و پَسْ حیران بِمانْد
تا به دیر اَنْگُشت در دَندان بِمانْد


بر زمین زَد سوزن از خشمْ اوسْتاد
 
گفت در عالَم کسی را این فُتاد؟


شیرِ بی‌دُمّ و سَر و اشْکَم کِه دید؟
 
این‌چُنین شیری خدا خود نافَرید


ای برادر صَبر کُن بر دَردِ نیش
 
تا رَهی از نیشِ نَفْسِ گَبْرِ خویش


کان گروهی که رَهیدَند از وجود
 
چَرخ و مِهْر و ماهَشان آرَد سُجود


هرکِه مُرد اَنْدر تَنِ او نَفْسِ گَبْر
 
مَر وِرا فَرمان بَرَد خورشید و ابر


چون دِلَش آموخت شمعْ اَفْروختن
 
آفتابْ او را نَیارَد سوختن


گفت حَق در آفتابِ مُنْتَجِم
 
ذِکْرِ تَزّاوَرْ کَذی عَنْ کَهْفِهِم


خارْ جُمله لُطْفْ چون گُل می‌شود
 
پیشِ جُزوی کو سویِ کُل می‌رَوَد


چیست تَعْظیمِ خدا اَفْراشتن؟
 
خویشتن را خوار و خاکی داشتن


چیست توحیدِ خدا آموختن؟
 
خویشتن را پیشِ واحِد سوختن


گَر هَمی خواهی که بِفْروزی چو روز
 
هَستیِ هَمچون شبِ خود را بِسوز


هستی‌اَت در هستِ آن هستی‌نَواز
 
هَمچو مِس در کیمیا اَنْدر گُداز


در من و ما سخت کَردَسْتی دو دست
 
هست این جُمله خَرابی از دو هست


شرح_مثنوی

داستانهای_مثنوی_مولانا

شیر بی سَر و دُم
در شهر قزوین مردم عادت داشتند که با سوزن بر پشت و بازو و دست خود نقش هایی را رسم کنند، یا نامی بنویسند، یا شکل انسان و حیوانی بکشند. کسانی که در این کار مهارت داشتند (دلاک) نامیده می شدند. دلاک، مُرَکب را با سوزن در زیر پوست بدن وارد می کرد و تصویری می کشید که همیشه روی تَن می ماند. روزی یک پهلوان پیش دلاک رفت و گفت بر شانه ام عکس یک شیر را رسم کن. پهلوان روی زمین دراز کشید و دلاک سوزن را برداشت و شروع به نقش زدن کرد.
اولین سوزن را که در شانۀ پهلوان فرو کرد. پهلوان از درد داد کشید و گفت: آی! مرا کُشتی. دلاک گفت: خودت خواسته ای، باید تحمل کنی، پهلوان پرسید: چه تصویری نقش می کنی؟ دلاک گفت: تو خودت خواستی که نقش شیر رسم کنم.
پهلوان گفت از کدام اندام شیر آغاز کردی؟ دلاک گفت: از دُم شیر. پهلوان گفت: نَفَسم از درد بند آمد. دُم لازم نیست.
دلاک دوباره سوزن را فرو برد، پهلوان فریاد زد، کدام اندام را میکشی؟ دلاک گفت: این گوش شیر است. پهلوان گفت: این شیر گوش لازم ندارد. عضو دیگری را نقش بزن. باز دلاک سوزن در شانۀ پهلوان فرو کرد، پهلوان فغان برآورد و گفت: این کدام عضو شیر است؟ دلاک گفت: شکم شیر است. پهلوان گفت: این شیر سیر است. عکس شیر همیشه سیر است. شکم لازم ندارد. دلاک عصبانی شد و سوزن را بر زمین زد و گفت: در کجای جهان کسی شیرِ بی سر و دُم و شکم دیده؟ خدا هرگز چنین شیری نیافریده است

به هر حال مولانا در این داستان می خواهد بگوید هر که خواهان همراهی با انبیاء و اولیاء بزرگوار است و می خواهد به مدارج بالای روحانی و معانی بالای اخلاقی برسد ، باید بر سوزش و درد ریاضت ، صابر باشد و از حرمان نَفسِ امّاره نهراسد .

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: شعر لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آیت الله مجتهدی تهرانی
  • اربعین
  • استاد مطهری
  • اصول 3
  • اللهم صل علی محمد وآل محمد
  • اللهم عجل لولیک الفرج
  • امام باقر (علیه السلام)
  • امام جواد علیه السلام
  • امام حسن عسکری (علیه السلام)
  • امام حسن علیه السلام
  • امام حسین علیه السلام
  • امام رضا(علیه السلام)
  • امام صادق(ع)
  • امام علی (ع)
  • امام موسی کاظم علیه السلام
  • امتحان
  • بدون موضوع
  • حافظ
  • حرف دل
  • خاطرات
  • خدا
  • خنده
  • داستان
  • دعا
  • رهبر انقلاب
  • سلام
  • شعر
  • صحیفه سجادیه
  • صیحیفه سجادیه
  • فقه استدلالی2
  • فلسفه1
  • مولانا
  • نحو عال4
  • پیامبر(ص)
  • چند امام
  • کتاب
  • گلها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

پیوندهای وبلاگ

  • اخبار مالی مهم

آمار

  • امروز: 200
  • دیروز: 47
  • 7 روز قبل: 342
  • 1 ماه قبل: 5961
  • کل بازدیدها: 127837

اوقات شرعی

امروز: چهارشنبه 10 دی 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی:

آخرین مطالب

  • :)
  • عید
  • دعای روزهای آخر ماه شعبان
  • ای کاش
  • 13رجب
  • میلاد امام جواد علیه‌السلام
  • دعایم کن دعایم کن
  • اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
  • خدایا
  • اللهم عجل لولیک الفرج
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

آرشیوها

  • شهریور 1404 (1)
  • فروردین 1404 (1)
  • اسفند 1403 (1)
  • دی 1403 (3)
  • آبان 1403 (3)
  • مهر 1403 (4)
  • شهریور 1403 (7)
  • مرداد 1403 (2)
  • تیر 1403 (4)
  • خرداد 1403 (9)
  • اردیبهشت 1403 (2)
  • فروردین 1403 (2)
  • اسفند 1402 (3)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس