ثانیه ها
حرف حساب خروس
به دوستی گفتم:
چرا دیگر خروستان نمیخواند؟
گفت: همسایهها شاکی بودند که صبحها ما را از خواب خوش بیدار میکند، ما هم سرش را بُریدیم.
آنجا بود که فهمیدم هر کس مردم را بیدار کند سرش را خواهند بُرید.
در دنیایی که همه از مرغ تعریف میکنند نامی ازخروس نیست، زیرا همه بهفکر سیر شدن هستند، نه بفکر بیدار شدن…!
از خاطرات دکتر شریعتی
خدایا
دعای فرج
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعا،کبوترعشق است وبال وپردارد
دعای منتظران درعصرغیبت
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِف نَبِیَّکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینى
❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
?دعای فرج?
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْکَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکى ، وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِی
الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی
فَاِنَّکُما کافِیانِ ، وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ ؛
یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرینَ.
انسانیت
استادی با شاگردش از باغى میگذشت …
چشمشان به یک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند . بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم …!
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنیم؛ بیا کارى که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین!
مقدارى پول درون آن قرار بده …
شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند.
کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همینکه پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را دید.
با گریه فریاد زد : خدایا شکرت !
خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى ….
میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد آنها باز گردم و همینطور اشک میریخت….
استاد به شاگردش گفت: همیشه سعى کن براى خوشحالیت ببخشى نه بستانی…..
+ در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید.
+ در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون رو نبوسید.
+ در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید.
+ در برابر کسی که نداره ، از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید
هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد،
مگر به ” فهم و شعور ”
مگر به ” درک و ادب “
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند !
این قدرت تو نیست،
این ” انسانیت ” است!
❤️ ❤️
باران من
باران می بارد…
و من دلتنگ تر میشوم…
چتر را بر سر گرفته وساعت هاست
به انتظارت نشسته ام…
ثانیه ها،دقیقه ها،ساعت ها سپری شدند
تو چرا هنوز از کوچه ی ما عبور نکرده ای؟
باران شدت گرفت…
چترم را محکم تر گرفتم…
باد می آید…
باد صورتم را نوازش کنان به خود جلب کرده مرا…
ناگهان باران بند می آید
من تازه فهمیدم تو همان بارانِ دلتنگی بودی که می باریدی…
تو در کنارم بودی و دنبالت می گشتم بارانِ من…
چتر و باد بهانه ای بود تا تو را فراموش کنم…
ببار بارانِ من…
دلتنگتم بارانِ من…
5خرداد
عید
عیدفطر99
اللهم صل علی محمد وآل محمد
امید واهی
آیه سخره
برخی آيه سخره را آیه 54 سوره اعراف می دانند:
«إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّموَاتِ وَالأَرْضَ فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِى الَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً والشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَلَمِينَ».
و برخی از علما همچون شیخ بهائی، حاجی سبزواری و علامه حسن زاده آملی دو آيه بعد از آن را هم جزء آن دانستهاند[۱]: «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (55) وَلاَتُفْسِدُوا فِى الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الُمحْسِنِينَ».
در کتاب جامع المقاصد نیز به همین شکل یعنی تا آیه 57 آیه سخره دانسته شده است.[۲]
خاصیت آیه سخره
در کتاب کافی حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده است بدین مضمون که: طلحه و زبیر مردى از طایفه عبدالقیس را كه خِداش نام داشت خدمت امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه فرستادند و به او گفتند: ما ترا بسوى مردى مى فرستیم كه خود او و خاندانش را از دیر زمان به جادوگرى و غیب گوئى مى شناسیم و در میان اطرافیان ما، تو از خود ما هم بیشتر مورد اعتمادى كه آن را از او نپذیرى و با او مخاصمه كنى تا حقیقت امر بر تو معلوم گردد … چون خداش به نزد على علیه السلام آمد بنا به سفارشی که زبیر به او کرده بود آیه سخره را زیر لب زمزمه می نمود تا به خیال خود نعوذ بالله از نیرنگ ان حضرت در امان بماند.
علی علیه السلام پس از آنکه او را از سفارشهای زبیر به خودش با خبر نمود بدو گفت: ترا به خدا سوگند مى دهم آیا او [زبیر] به تو سخنى آموخت كه چون نزد من آمدى آن را بخوانى؟
خداش گفت: به خدا آرى
على علیه السلام فرمود: آیه سخره بود؟
خداش: آرى.
على علیه السلام: آن را بخوان!
سپس او خواند و على علیه السلام تكرار و تقریرش مى كرد و هر جا غلط مى خواند: تصحیحش مى فرمود تا هفتاد بار آن را خواند.
خداش (با خود) گفت: شگفتا: چرا امیرالمؤمنین دستور مى دهد این آیه هفتاد بار تكرار شود؟ على علیه السلام از او پرسید :احساس مى كنى كه دلت مطمئن شد؟
خداش آرى به خدائى كه جانم به دست اوست.[۳]
برخی از علما با استناد به همین روایت هفتاد بار خواندن این آیه را موجب صفاء قلب و اطمينان نفس و نفى خواطر و ازاله شك و وساوس دانسته اند. [۴]
موارد استحباب خواندن آیه سخره
خواندن آيه سخره در ركعت ششم از نوافل ظهر،[۵]بر بالين محتضر (براى راحت جان دادن او،[۶]هنگام ترس از ساحر و شيطان، هنگام چموشى حيوان و عدم تمكين آن،[۷] هنگام رسيدن حاجى به عرفات [۸] و هنگام ورود به مسجد، [۹] مستحب است. [۱۰]
پانویس
1. هزار و یک نکته، حسن حسن زاده آملی، ص800
2. جامع المقاصد، 2/93.
3. کافی، کتاب الحجه، بَابُ مَا يُفْصَلُ بِهِ بَيْنَ دَعْوَى الْمُحِقِّ وَ الْمُبْطِلِ فِي أَمْرِ الْإِمَامَة، حدیث1 (چاپ اسلامیه: ج1، ص 343)
4.هزار و یک نکته، حسن حسن زاده آملی، ص800
5. جواهرالكلام، 8/175 و 184؛ زبدة البيان/114.
6. جواهرالكلام 8/184.
7.مجمع الفائدة 2/ 107 ـ 108؛ زبدة البيان/ 114.
8. المهذب 1/247 .
9. ذكرى الشيعة، 3/135.
10. جمعى از پژوهشگران زیر نظر سید محمود هاشمى شاهرودى، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهمالسلام، جلد 1، صفحه 195.
اَلسلام علَی الْحُسَیْن
فکر
امام محمد باقر علیهالسلام خطاب به جابر بن یزید جُعفی میفرمایند:
«ای جابر! تو را به پنج چیز وصیت میکنم…
⇦ اگر مورد ستم قرار گرفتی، ستم نکن
⇦ اگر به تو خیانت کردند، تو خیانت نکن
⇦ اگر تو را تکذیب کردند، خشم نگیر
⇦ اگر تو را ستایش کردند، دلخوش نشو
⇦ و اگر تو را سرزنش کردند، دلگیر مشو
بلکه درباره آنچه گفتند فکر کن!
اگر دیدی آنچه می گویند راست است. خود را اصلاح کن.
واگر دیدی درست نیست. پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دین از ثوابهای او به تو می دهند و از گناهان تو کم کرده و در نامه اعمال او قرار می دهند.
بحارالانوار، جلد75، ص162
دعای امام جواد علیه السلام برای گشایش در کارها و رفع اندوه و گرفتاری
علی بن مهزیار از اصحاب امام جواد علیه السلام می گوید شخصی به نام محمد بن حمزه غنوی که در زندان بود، به من نامه نوشت و تقاضا کرد تا نامه ای به محضر امام جواد بنویسم و از ایشان درخواست کنم تا دعایی را که موجب گشایش در کارها و رفع گرفتاری ها باشد، معرفی فرماید.علی بن مهزیار ادامه می دهد من درخواست محمد بن حمزه را اجابت کردم و به امام نامه نوشتم. حضرت در پاسخ من نوشت: در باره دعایی که محمد بن حمزه درخواست کرده است تا بدان گشایش درکارهایش ایجاد شود، به او بگو که به خواندن این دعا مواظبت داشته باشد و مکرر (به خصوص بعد از نمازها) آن را بخواند:
یَا مَنْ یَکفِی مِنْ کلِّ شَیْ ءٍ وَ لَا یَکفِی مِنْهُ شَیْ ءٌ اکفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِمَّا أَنَا فِیهِ بحق محمدٍ و آل محمد صلواتک علیه و علیهم اجمعین؛ای خدایی که از هر چیزی بی نیازی و همه به تو نیازمندند، در مورد آنچه مرا غمگین و نگران کرده است، یاری ام فرما،به حق محمد(ص) و آل محمد که درود الهی بر آنان باد.
علی بن مهزیار می افزاید: من دعا را به محمد بن حمزه آموختم و او بعد از مدت اندکی از زندان بیرون آمد
(کلینی، 1407، ج2، ص560).
این شب تیرة ما را سحری نیست که نیست
همرهم جز دل خون چشم تری نیست که نیست
از قضا تیر جفا خست مرا بال و پرم
بی پر و بال امید سفری نیست که نیست
بارالها، چه شد این قوم که در صوم و صلاة
دگر از ناله جانسوز اثری نیست که نیست
چرا به جان عاشقان، عشقی شرر نمی زند؟
چه شد که این شب سیه دم از سحر نمی زند؟
از این بهار بی نشاط شور بهار رفته است
دهقان ز جور این خزان دست بسر نمی زند
مردمِ رند این زمان شکوه ز کس نمی کنند
اهل هنر ز بی کسی دم از هنر نمی زند
امّا من
من سائل و گدای در این خانه ام هنوز
چون طایری اسیر بر آن دانه ام هنوز
گر عمر من رسد به هزاران در این دیار
با کوه و دشت و دامنه بیگانه ام هنوز
بیهوده گفته اند فراموشی از نِگار
من عاشقم به چهره جانانه ام هنوز